اصول کافی جلد 2 ص426 حدیث 5
علی بن محمد نوفلی گوید محمد بن فرج من گفت حضرت بوالحسن امام هادی ع بمن نوشت ای محمد کارهایت را بسامان رسان و مواظب خود باش من مشغول سامان دادن کارم بودم و نمیدانستم مقصود حضرت از انچه بمن نوشته چیست که نگاه مامور امد ومرا از مصر دست بسته حرکت داد وتمام داراییم را توقیف کرد 8 سال در زندان بودم سپس نامه ای از حضرت در زندان بمن رسید که ای مجمد یر سمت بغداد منزل مکن نامه را خواندم و گفتم من در زندانم و او بمن چنین مینویسد این موضوع شگفت اور است چیزی که خدا را شکر مرا رها کردند محمود بن فرج بانحضرت نامه نوشت و در باره ملکش که بناحق تصرف کرده بودند سوال کردحضرت باو نوشت بزودی به تو برمیگردانندو اگر هم بتو باز نگردد زیانی بتو نرسد چون محمدبن فرج بسامره حرکت کرد برایش نامه امد که ملک بتو برگشت ولی او پیش از گرفتن نامه در گذشت و احمدبن خضیب بمحمد بن فرج نوشت واز او تقاضاکرد بسامره رود محمد بعنوان مشورت مطلب را بامام هادی ع نوشت حضرت باو نوشت برو گشابش و خلاصی. تو در انست انشا الله تعالی او برفت و پس از اندکی در گدشت