اصول کافی جلد4 ص153. حدث 1.
سلام بن مستنیر گوید من درخدمت حضرت باقر ع بودم که حمران بن امین یکی از اصحاب انحضرت وارد شدو از چیزهایی از ان حضرت پرسیدپس همینکه خواست برخیزدبامام باقر عرضکرد من شما را اگاه کنم. خداوند عمر شما را دراز کند و مارا و مارا بوجود شما بهره مند سازد که ما خدمت شما میرسیم واز شما بیرون نمیرویم تا اینکه در نتیجه دلهای ما مارانرم شود وجانهای ما از نداشتن این دنیا تسلی یاید وان چه از این اموال. ودارایی که در دست مردم است بر ما خوار و پست شود سپس از نزد شما بیرون همینکه دوباره پیش مردم و تجار رویم دنیا را دوست بداریماین چگونه است گوید انحضرت ع فرمود همانا این هادلهاست که گاهی سخت شود گاهی هموارو اسان سپس فرمودهر اینه یاران. محمدص عزضکردم. هنگامیکه نزد شماهستیم و شما مارا متذکر کنید و باخرت تشویق کنید از خدا می تررسیم ودنیارا یکسره فراموش کنیم ودر ان بی رغبت شویم تا انجا که گویا اخرت را بچشم خود ببینیم و بهشت و دوزخ بنگریم وچون از خدمت شما برویم و داخل این خانه هاگردیم و بوی فرزندان را بشنویم زنان و خاندان را بنگریم از ان حالی که نزد شما داشتیم بر گردیم بحدی که گویا ما هیچ تداشته ایم و شما را ندیده و خدمت شما نبوده ایم و ان حال قبلی را نداشته ایا شما از این که این تغییر حالت نفاق باشد بر ما میترسید رسول خدا ص بانها فرمود هرگز این نفاق نیست اینها وسوسه شیطایت