صول کافی جلد 2 ص 433 بقیه از حدیث قبل
وکردار و گفتار اورا نسبت بوی زیاده از حد دانستم پس از ان اندیشه یی جز پرسش از حال او و جستجوی در باره او نداشتم از هر یک از بنی هاشم وسران و نویسندگان و قضات و فقهاو مردم دیگر که میپرسیدم اورا در نهایت احترام و بزرگواری و مقام لند و سخن نیک و تقدم بر تمام فامیل و بزرگترانش معرفی میکردند سپس مقام و ارزش او در نظرم بزرگ شد زیرا هیچ دشمن و دوست اورا ندیدم جز انکه از او به نیکی یاد میکرد و مدحش مینمود یکی از حضار مجلس که اشعری مذهب بود گفت ای ابابکر از برادرش جعفر چه خبر داری و گفت جعفر کیست خالش را بپرسی و اورا همدوش حسن بن علی ابن الرضا سازی او متجاهر بفسق و الوده و بی ابرو و دایم الخمر و پست ترین مردی که. دیده ای دیده ام میباشد و پرده در خود و بیوزن و سفیه است در زمان وفات حسن بن علی سر گذشتی از سلطان اصحابش پیش امد که من تعجب کردم وگمان نمیکردم چنان شود و ان سر گذشت این بود که چون ابن الرضا بیمار شد بپدرم خبر دادند که او بیمار استت پدرم فوری سوار شدو بدارالخلافه رفت وزود برگشت و پنج تن از خدمتگزاران امبرالمومنین معتمد عباسی که همگی از ثقات و خواص بودند و نحریر خادم مخصوص خلیفه همدر میان انها بود همراهش بودند پدر م بانها دستور داد که در خانه حسن بن علی باشند و از حالش خبر گیرند وبچند تن از پزشکان هم پیغام داد که شبانه روز در منزلش باشند و بقاضی القضات پیغام که نزد او بیاید و باو دستور داد که ده تن از اصحابشرا که نسبت بدبن و امانت و پرهبز کاری انها اطمینان دارد احضار و بمنزل انحضرت فرستد تا شبانه روز در انجا باشد