ابو اصول کافی جلد 2 449 حدیث 3 ا
ابو سعید غانم هندی گوید من در یکی از شهرهای هندوستان که بکشمیر داخله گویا در ان زمان شهر کشمبر دو قسمت بوده که یک قسمت ان را داخله میگفتند معروفست بودم و رفقایی که کرسی نشین دست راست سلطان بودند انها 40 مرد بودند همگی چهار کتاب معروف تورات انجیل و زبور وصحف ابراهیم را مطالعه میکردند من و انها میان مردم قضاوت میکردیم و مسایل دینشانرا بانها تعلیم نموده راجع بحلال و حرامشان فتوای میدادیم و خود سلطان و مردم دیگر در ابن امور بما رو میاوردند روزی نام رسولخدا را مطرح کردیم و گفتیم این پیغمبر یکه نامش در گتب است ما از وضعش اطلاع نداربم لازمست در این باره جستجو کنیم و دنبالش برویم همگی رای دادندو توافق کردند که من بیرون روم ودرجستجوی این امر باشم لذامن از کشمیر بیرون امدم وپول بسیاری همراه داشتم 12 ماه راه رفتمتا نزدیک کابل رسیدم مردمی ترک سر راه بر من گرفتندو پولم بردند و جراحات سختی بمن زدند و بشهر کابلم بردند سلطان انجا چون گزارش مرا دانست بشهر بلخم فرستادو سلطان انجا در انزمان داودبن عباس بن ابی اسود بود در باره من باو خبر دادندکه من از هندوستان بجستوی دبن بیرون امده وزبان فارسی را اموخته ام و با فقها و متکلمین مباحثه کرده ام