اصول کافی جلد 2 ص 445
پنجشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۰۸ ق.ظ
محمد بن ربیع شایی گوید با مردی از ثنویه قایلین بدو خدا در اهواز مبا حثه کردم سپس به سامره رفتم و بعضی از سخنان او بدلم چسبیده بود روز بار عام خلیفه بود من احمد خضیب نشسته بودم که حضرت ابو پمحمد ع از اتاق عمومی وارد شد بمن نگریست و با انگشت سبابه اش اشاره فرمود و یکتاست یکتاست فرد است من بیهوش شدم افتادم
ت
۹۸/۰۹/۲۱