اصول کافی جلد 2 ص 462 حدیث 16
يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۴۰ ق.ظ
بدر غلام احمدبن حسن گوید وارد جبل شدم قصبه یی میان بغداد و اذربایجان بوده معتقد بامامت حضرت صاحب الامرع نبودم ولی اولاد علی را بطورکلی دوست میداشتم تا انکه یزیدبن عبدا لله مرد ودر زمان بیماریش وصیت کرد که سمندش را با شمشیر وکمر بندش بمولایش حضرت قایم ع بدهند من ترسیدم اگر ان اسب را به کوتکین یکی از امرا ترک خلفا عباسی ندهم از او بمن ازاری رسد لذا ان اسب شمشبر و کمر بند را پیش. خود بهفتصد دینار قیمت کردم و بهیچ کس اطلاع ندادم ناگاه از عراق نامه یی بمن رسبد که هفتصد دیناریکه بابت بهای اسب و شمشبر و کمر بند نزد تو است برای ما بفرست از اینجا بامامت انحضرت معتعقد شدم
۹۹/۰۱/۱۷