دستمایه عمر

مجموعه ای از احادیث معتبر حاصل پژوهش سید حسین صادق زاده

دستمایه عمر

مجموعه ای از احادیث معتبر حاصل پژوهش سید حسین صادق زاده

اصول کافی جلد 2 ص379 حدیث 2

چهارشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۸، ۱۰:۲۴ ق.ظ

مفضل بن عمر گوید ابو جعقر منصور خلیفه عباسی بحسن بن زیدکه از طرف او والی مکه ومدینه بود پیغام داد که خانه جعفر بن محمد را بسوزان او بخانه امام اتش افکند وبدر خانه وراه روسرایت کر د امام صادق ع بیرون امد و در میان اتش گام برداشته راه میرفت و میعرمودمنم پسر اعراق الثری منم پسر ابراهیم خلیل الله که اتش نمرود بر او سرد وسلامت گشت توصیح اعراق اثرا بمعنی ریشه های در زمین است و ان لقب اسماعیل پیغمبراست و شاید جهتش ایسنتکه اولاد اسماعیل رگ وریشه در اطراف زمین براکنده شدند وافتخار امام صادق ع باو از این نظر است که او فر زند شریف وگرامی جناب ابراهیم است 3 رفید غلام یزید بن عمر بن هبیره گوید این هبیره بر من غضب کرد و قسم خوردکه مرا بکشد من از او گریختم و بامام صاوق  ع پناهنده وگزارش خوددا بیان کردم امام بمن فرمود برو و اورا از جانب من سلام برسان وباو بگو من غلامت رفید را پناه دادم با خشم خود باو اسیبی مرسان بحثرت عرضکردم قربانت گردم او اهل شامست   عفیده پلیدی فرمود چنانکه بتو میگویم نزدش برو من راه را در پیش گرفتم چون به بیابانی رسبدم رد عربی بمن رو اورد وگفت کجا میروی من چهره مر دیکه کشته  شود در تو میبینم انگاه گفت ستت را بیرون کن چون بیرون کردم   گفت دست مردیستکه کسته میشود سپس گفت پایت را نشان دادم گفت پای مردیست که کشته میشود باز گفت تنترا ببینمچون تنم، را دبد گفت تن مردیستکه کشته شود انگاه گفت زبانت را بیرون کن چون بیرون اوردم گفت برو که باکی بر تو نیست زیرا در زبان تو پیغامی است که ا گ ر ان رابکو ههای ا

استوار  رسانی مطیع تو شوند  پس بیامدم تا در خانه ابن هبیره رسیدم اجازه خواسستم چون وارد گفت خیانتکار با پای خود نزد تو امد علام زود سفره چرمی و شمسی  را بیاوردو دستور داد شانه و سر مرابستند جلاد بالای سرم ایستا.د تا گردنم بزند  من گفتم اب امیر تو که با جبر وزور نیافتی بلکهبا پای خود امدم من پیغامی دارم که مبخواهم بتو باز گویم سپس خود دانی گفت. بگو گفتم مجلس را خلوت کن او بحاضرین دستور داد بیرون رفتند گعتم جعفر بن محمد با بتو.    سلاممیرساند ومیگوید من غلامت رفید را پناه دادم با خشم خود باو اسیبی مرسان گفک ترا بخدا جعفر بن محمد بتو چنین گفت و بمن سلا،م رسانید من برایش قسم خوردم او تا سه بار سخنش را تکرار کرد سپس شانه های مرا باز کرد و گفت من باین قناعت نمیکنم وازتو خرسند نمی شوم و بحود اجازه

 نمیدهم گفت بخدا که من جز بان قانع نشوم پس من هم چنانکه بسرم اوردبسرش اورد  م وبازش کردم او مهر خود رابمن داد وگفت تو اختیار دار کارهای من هستی هر گونه خواهی رفتار کن 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۰۳
سید حسین صادق زاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی