اصول کافی جلد 3 ص160 حدیث بقیه حدیث 15
يكشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۵۸ ب.ظ
روزی رسولخدا ص در مسجدنشسته. بود که کنیز یکی از انصارامد و خود او هم ایستاده بود کنیز گوشه. جامه پیغمبر صرا گرفت پیمغمبر ص هم باو چیزی نفرمود تا سه بار اینکار کرد پیغمبر. در مرتبه چهارم بر خاست و کنیز پشن سرش بود انگاه کنیز رشته یی از جامه حضرت بر گرفت و بر گشت مردم باو گفت خدا ترا وچنان کند که رسولخدا نگه داشتی وچیزی باو نگفتی که اوهم بتو چیزی نفرمود از پیغمبر چه میخواستی کنیز گعت ما بیماری داریم اهل خانه مرا فرستادندکه رشته یی از جامه پیغمبر بر گیرم تا بیمار از ان شفا جوید خواستم رشته را برگیرم مرا دید و بر خاست من ازاو شرم کردم که رشته را برگیرم در حالیکه مرا مبیند و نمیخواستم در گرفتن رشته با او مشورت کنم تا در مرتبه چهارمبر گرفتم
۹۹/۰۳/۲۵