اصول کافی ج 4 ص 182 حدیث 11
حضرت باقرع فرمود پیغمبری ازپیغمبران بنی اسرایبل بمردی گذر کرد که فسمتی از بدنش در زیرا دیوا ر بود قسمتی بیرون از دیوار و مرغان پرنده اورا ازهم پاشیده وسگان تنش را دریده بودند از انجا گذشت شهری پدیدارشد وارد ان شهر شد دید یکی از بزرگان ان شهر مرده اورا بر زیر تختی نهاده اند و با پارچه دیباکفن شده ودوران تخت ومنقلهای عود است که مبسوزد پس عرضکرد پروردگارا من گواهی دهم که تو حاکم عادلی هستی که ستم. نکنی.ان بنده ان بنده تو است که چشم. بهمزدنی بتو شرک نورزیده وبان مردن که من دیدم بان وضع رفت باراورا میراندی وابن هم بک بنده تواست که چشم برهم زدنی بتو ایمان نیاورد باین مرگ با ابن تشربفات اورا مبراندی خداوند فدمود اری ای بنده من چنانم که گفتی حاکم عادلی هستم که ستم نکنم ان بنده من گناهی یا کردار بدی پیش من داشت اورا بان وضع میراندم تا مرا دیدار کند و گناهی بر او بجای نماند واین بنده کار نیکی نزد من داشت اورا با چنین وضعی میراندم تامرا ملاقات کند پیش من حسنه ندوشته باشد