اصولکافی جلدد 3 ص238 حدیث21

امام باقر ع فرمود همانا بنده ای نسبت بپدر ومادرخویش در زمان حیاتشان نیکو کار است سپس انها

اصول کافی جلد 3 ص414 حدیث 10

اسحاق بن عمار گوید شنبدم امام صادق ع میفرمود  در تورات نوشته است ای ادمیزاد هر گاه خشم گیری مرابیاد اوردتا ترا هنگام خشم بیاد اورم و با انها که نابودشان میکنم نا بودت نکنم و چون ستمی بر تو شد بانتقام گیری من برای خود راصی باش زیرا انتقام گیری من برایت از انتقام گیری  خودت  بهتر است 

اصول کافی جلد 2 ص 28گ حدیث 1

معاد بن کثیر گوید امام صادق ع فرمود امر وصیت از اسمان در مکتوبی بر محمد نازل شد مکتوب سر بمهر جز راجع بوصیت بر محمد ص نازل  نگشت جبرییل ع عرصکرد یا محمد این است وصیت تو در باره امتت وصیت تو در باره امتت نزد اهل بیت رسولخداص فرمود ای جبرییل کدام اهل بیتم برگدیده خدا از  علم نبوت را میان ایشان ودریه او علی واولادش  ع این وصیت برای اینستکه علیکعلم نبوت را از تو ارث ببردچنانکه ابراهیم بارث داد ای علم برای  علی ع دریه تو از پشت او اوست

اصول کافی جلد 3 ص 396 حدیث 1

ابو خدیجه گوید خدمت حصرت ابوالحسن ع رسیدم  ب من فرمود خدای تبارک وتعالی مومن را بوسیله روحی از جانب خود تایید کند  وهر زمان که مومن نیکی کند وتقوای پیش گیرد و ان روحنزد او حاصر است  وه هرگاه گناه کند و تجاوز نماید اگ روح در زمان عایب شود پس ان روح مومن است   درت زمانگاحسان ونیکی او از شادی بجنبش اید وهنگام بد رفتاریش در زمین فرو رود   بندگان خدا نعمتهای خدارا که ایمان و یقین است  بوسیله اصلاح نفس خویش بسبب تقوای  وبرک گناه مراقبت کنید  تا یقین شما بیفزاید وسودی نفیس و گرانبها برید خدا رحمت کند بنده ایرا که تصمیم خیری گیرد و انجام دهد یا تصمیم شری گیرد و از ان باز ایستد وسپس فرمود ما اهلیت ان روح را بوسیله اطاعت خدا وعمل برای او تاییدمیکنیم  

ااصول کافی جلد 3 ص 328 حدث 5

 امیرالمومنین ع  بانچمنی از قریش گدشت که جامهای سفید پوشیده بودند و رنگ صافی داشتند بسیار میخندیدند هبهکه از انجا میگدشت با انگشت اشاره میکردندسثس بانجمن اوس وخزرج گدشت وانهارادیدبا پیکر قرسوده وگردن باریک رنگ زرد که با فروتنی سخن میگفتند علی ع از این در شگفت شد و خدمت رسولخداص امد وگفت پدرومادرم بقربانت من بانجمن ال فلان گدشتم  وحال انه

ن کردو بمجلس اوس و خزرج   گدشتم وحال انهارا گفت سپس عرصکردو همه انها مومنندای رسولخداصفت مومن را برایم بازگو رسول خدا ص اندکی سر بزیرانداختو سپس سر بلند کرد و فرمود   بیست خصلت در مومن است که اکر نداشته باشد ایمانش کامل نیست از اخلاق مومنانست که 1 در نماز جماعت حاصرند 2 در پرداخت زکات شتابان 3 مستمندان را اطعام کنند 4 بر سر یتیمدست نوازش کنند 5 لباسهای خودرا پاکیزه دارند 6 بند زیر جامه را بکمر بندند تا ستر عورت شود و بزمین نکشد 7 اگر خبر دهند دروع تگویند 8 اگر  وعده کنند خلف ننمایند9 چون امانت گگیرند حیا نکنند   10 چون سخن گویند راست گویند  11 در شب عابدند در روز شیر دلیرند 13روزهاروزه دارند 14 شبها برای عبادت بپا خیزند 15 همسایه را نیازراند 16 همسایه از انها ازار نبیند اگر چه بوسیله بچه وحادم انهاباشد17 بر زمین با ارامش گام بردارد18 بخانه ها بیوه  زنان  بمنطور کمک ومساعدت رهسپارند19 تشیع جنازه کنند 20 خدا ما وشما را از جمله قرار دهد کنایه از اینکه صفت بیستم انها تقوی است

ااصول کافی جلد 3 ص 327حدیث 5

&امیرالمومنین ع  بانچمنی از قریش گدشت که جامهای سفید پوشیده بودند و رنگ صافی داشتند بسیار میخندیدند هبهکه از انجا میگدشت با انگشت اشاره میکردندسثس بانجمن اوس وخزرج گدشت وانهارادیدبا پیکر قرسوده وگردن باریک رنگ زرد که با فروتنی سخن میگفتند علی ع از این در شگفت شد و خدمت رسولخداص امد وگفت پدرومادرم بقربانت من بانجمن ال فلان گدشتم  وحال انه

ن کردو بمجلس اوس و خزرج   گدشتم وحال انهارا گفت سپس عرصکردو همه انها مومنندای رسولخداصفت مومن را برایم بازگو رسول خدا ص اندکی سر بزیرانداختو سپس سر بلند کرد و فرمود  بیست خصلت در مومناست که اگر نداشته باشد ایمانش کامل نیست از اخلاق مومنانست که در نماز جماعت حاضرند 2 ودر پرداخت زکاه شتابان  مستمندان را اطعام کند  بر سر یتیم دست نوازش کشند لباسهای خود را پا کیزه دارند 6 بند زیر جامه را بکمر بندند تا ستر عورت شود وبزمین نکشد7 اگر خبر دهند دروغ نگویید 8 اگر وعده کنند خلف ننمایند 9 چون امانت گیرند خیانت نکنند 10چون سخن گوبند راست گویند 11 در شب عابدند 12 در روز شیر دلیرند 3 روزهادوزه دارند 14 شبها برای عبادت بپاخیزند15 همسایه را نیارانند 16 همسایه از انهاازار نبیند اگرچه بوسیله بچه و خادم انها باشد بر زمین با ارامش گام بردارند 18بخانهای بیوه زنان بمنظورکمکو مساعدت رهسپارند19 تشییع جنازه کنند 20 خداما و شمارا از جمله متقین قرا ر دهند  کنایه از اینکه صفت بیستم  انها تقوای است 

اصول کافی جلد 3 ص274 حدبث 10

ابان بن تعلب گوید از امام صادق ع حق مومن را پرسبدم فرمود حق مومن بر مومن بزرگتر از اینهاست اگر بشما گویم انکار میکنبد چون مومن از گورش در اید تمثالی همراه او از گور خارج شود و باو گوید ترا مزده باد بکرامت وسرور از جانب خدا مومن گوید خدا ترا بخبر مزده دهد سپس ان تمثال همراه او رود  و اورا همچنان مزده دهد چون بامر  هراسناکی گدرد باو گوید این برای تو نبست و چون به امر خیری بگدرد گوید این از تو است همچنین پوسته با او باشد واورا از انچه میترسد ابمنی و بانچه دوست دارد مزده دهد تا همراه او در برابر خدای عزوجل دستور بهشت برایت صادر فرمود مومن گوبد تو کیستی خدایت رحمت کند که از هنگامیکه از قبر بیرون امدم همواره مرا مزده دهی و در میان راه انبس من بودی واز پروردگارم بمن خبر دادی تمثال گوبد من ان شادی هستم که در دنیا ببرادرانت مبرسانیدی من از ان شادی افریده شدم تا ترا مزده دهم دلدار ترس تو باشم 

اصول کافی جلد 3 ص193 حدث 1

 امام صادق ع فرمود کسیکه بدنیا زاهد و بی رعبت باشد خدا حکمت را در قلبش بر جا دارد وز بانشر ا ،گویا سازد و اورا به عببهای دنیا و درد و دوایش بینا گرداند و ارااز دنیا سالم بیرون کند ببهشت دارالسلامدر اورد

صول ک %/0افی جلد 3 ص 115 حدث 2 5

امام باقر در کتاب علی ع دبدیم که رسولخدا ص بالای منبر حویش فرمووه سوگند بخداییکه جز او شایسته پرستش نیست  بهیچ مومنی هرگز خیر دنیا واخرت داده نشد جز بسبب خوشبینیش بخدا و امیدواریش باو وحسن  خلقش و باز ایستادن از عیبت مومنین  و بخدایی که جز اوشایان پرستشی  نیست خداهیچ مومنی را بعداز توبه و اسعفار عداب نکند مگ  بسبب ب د گمانبش بخدا و کوتاهی کردن نسبت بامیدواری باو و بد خلقیش و عیبت نمودنش مومنین را و بخدایی که جز او شایانپرستش نیست گمان هیچ بتده یی نسبت بخدا نیکو نشود جز اینکه خدا همراه گمان بنده مومن خودباشد .هر گونه باو گمانبرد خدا با او رفتار کند زیرا حداکربماست و همه خیرات بدست اوست او حیا میکند از اینکه بنده مومنش بدو گمان نبک برد واو خلاف گمان و امید بنده رفتار کند پس بخداخوشبین باشی و بسو یش رعبت کنبد

منا جات نامه خواجهکعبدالله انصاری ص 225

یارب ز شراب عشق سر مستم گن     در عشق خودت نیست کن و هستم کن 

از هرچه ز عشق خود تهیدستم کن      یکباره به بند عشق پا بستم کن

ای واقف اسرار صمیرهمه کس         در حالت عجزد ستگیر همه کس 

ازهرگنهم توبه ده و  عدرپزیز همه کس    ان کس که ببند گی قرارشباشد

بانیک و بد خلق چه کارشباشد        گر بنده اختیار در بانی کن

ان خوجه بود که اختیارش باشد         با داده حق گر تو راصی باشی

از همچو ویی کی متقاصی باشی     راصی شو خوشباش که یکهفته دور

مستقبلی اید که تو ماصی باشی         دانی که ترا عشق چه می فرماید

گر نفس و هوا را بکشی شاید        در بند هوای نفس اماره مباش

تا بر تو در صفای دین بگشاید