دستمایه عمر

مجموعه ای از احادیث معتبر حاصل پژوهش سید حسین صادق زاده

دستمایه عمر

مجموعه ای از احادیث معتبر حاصل پژوهش سید حسین صادق زاده

۱۰۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

زیدبن علی بن حسین بن زید گوید من بیمار شدم و شبانه پزشکی برای معالجه امد ودوایی برایم نسخه کردکه در شب بیاشامم و تا چند روز انرا داشته باشم برای من ممکن نشدکه دوارا در انشب تهیه کنم  هنوز پزشک از در بیرون نرفته بودکه نصر خادم امام هادی امام دهمع با شیشه ایکه همان دوا در ان  بود وارد شد وگفت حضرت ابوالحسن  بتو سلام میرساندو میعرمایداین دوارا در اینچند روز داشته باش من انرا گرفتم واشامیدم  و بهبودی یافتم علی گوبد زید بن علی.بمن گفت کسیکه امام را یرزنش کند و طعنه زند این روایت با امامت و فضیلت ایمه را نمیپذیرد در صورتیکه دلالت روشنی بر علم غیب امام دارد کجایند غالیان در باره ابمه که این حدیث را بشنوند  ودلیل  وعقیده خود دانند که علم غیب خود دانند که  علم غیب ذاتی امامست در صورتیکه چنین نیست و انهاعلم غیب را با الهام خدا میدانند التماس دعا اخر ماه رچب الحقیر سید جسین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۱۵
سید حسین صادق زاده

 پعقوب بن یاسر گوید متوکل  باطرافیانش میگفت موضوع ابن ارضا امام هادی ع  مرا خسته ودر مانده کرداز میگساری  همنشینی. با من سر باز میزند نمیتوانم در این باره از او فرصتی بدست اورم تا اورانزد مردم  خفیف و سبک کنم و الوده و گنهکار نشان دهم  انها گفتند اگر باو راه نمیابی برادرش موسی مبرقع هست او اهل ساز واواز است میخورد و میاشامد  و عشقبازی میکند متوکل گفت دنبالش بفرستبد اورا بیاوربد تا اورا در نظر مردم بجای ابن الرضا جا بزنیم و بگوببم. ابن ارضا همین است چون موسی برسید حضت ابولحسن امام هادی ع در محل پل وصیف ه جای ملاقات وارذین بود باو بر خورد وبراو سلام کردو حقش را ادا نمود سپس قرموداین مرد متوکل ترا  احضار کرده تا ابرویت ببرد وارزشت بکاهد مبادا نزد او اقرارکنی که هیچگاه شراب اشامیدنی موسی گفت اگر مرا بان دعوت کند چاره ام چیست فرمود ارزش خودت را پایین نیاورو ان کار را مکن که میخواهد رسوایت کند موسی نپذیرفت و حضرت  سخنش تکرار فرمود چون دید موسی اجالت نمیکند فرمود این مجلسیکه  متوکل برای تو فکر کرده مجلسی است که هرگزتو با اوگرد هم نیاییدموسی سه سال در انجا در انجا بود هر روز صبح میرفت باو میگفتند منوکل امروز کار دارد وشب بیاشب میامد مبگفتندمست است  صبح بیا صبح میامد میگفتند دوا اشامیده است تا سه سال بدین منوال گذشت و متوکل کشته شد و ممکن تچنشدبااو انجمن کند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۲۴
سید حسین صادق زاده

امیرالمنین عقیده دارد عبدالله بن محمد را از تولیت چنگ و نماز در مدینه پیغمبر صلی الله عزل کند زیرا چنانکه تذکر داده بودی داده حق شما را  نشناخته و ارزشت را سبک  گرفته  وشما را بکاری متهم ساخته و نسبت داده یعنی دعوای خلافت که امبرالمومنین منصب و ماموریت عبدالله را بمحمد بن فضل داد واورا باحترام و تعظیم و شنوایی از شما و اینکه با این رفتار تقرب بخدا و امیرالمومنین   جوید دستور داد امیرالمومنین مشتاق دیدار و تحدید عهد با شما ست شما هم اگر دیدار و اقامت نزد اورا تا هر مدتی که خواهی حرکت کن وهر کس را که دوستداری از خانواده و غلامان و اطرافیانت همراه بیاور  مسافرت با مهلت و ارامش باشد هرزمان خواهی گوچ کن و هر زمان خواهی بار انداز وهرگونه خواهی راهپیما و اگر دوستدآری یحیی بن هرثمه پیشگار امیرالمومنین و سربازانیکه همراه او است پشت پشت سرت بیاین ودر گوچ کردن وراه پیمودن دنبال شما باشندباختیار و دستور شماست هر گونه خواهی حرکت کنید تا نزد و شرافتیپسندیده تر ندارند. و امرالمومنین نسبت بایشان دلسوزتر و مهربان وخوش رفتارتر و خاطر جمع تر نیست انشا الله تعالی واسلام علیکم و رحمه الله و برکاته نویسنده ابراهیم بن عباس وصلی الله علی. محمد و اله و برکاته 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۵۰
سید حسین صادق زاده

ابی یعقوب گوید شبی محمد بن فرج  را پیش از مرکش در برابر امام هادی ع دیدم حضرت باو نگریست  و او فردا بیمارشد چند روز کهبیماریش گذشت  بعیادتش  رفتم سنگین شده بود بمن خبر داد که امام برای او پارچه فرستاد ه و او انرا در همان پارچه کفن کردند ابن یعقوب گوید امام هادی ع همراه ابن  خضیب دیدم ابن خضیب بحضرت عرضکردراه برو قربانت گردم فرمود تو چلوتری چهار روز بیشتر نگذشت که چوبهای شکنجه را بپای ابن خضیب گذاردند و سپس خبر مرگش رسید واز او روایت شده که چون این خضیب در  باره خانه ایکه از انحضرت مطالبه میکرد پافشاری نمود امام برایش پیغام داد با در خواست از خدای  عزوجل ترا بروزگار مینشانم که اثری از تو بجا نماند  سپس خدای عزوجل هم اورا در همان ایام گرفتار ساخت 7 یکی از اصحاب ما شیعیان گوید رونوشت نامه  متوکل را بامام هادی ع در سال 243 از یحیی بن هر ثمه گرفتم اینست متن ان نامه  بسم الله الرحمن الرحیم اما بعد همانا امیرالمومنین  یعنی خودم که متوکل عباسی قدر تو را میشناسد و خویشاوندی تورا با پیغمبر وهم با خود رعایت میکند و حق تو را لازم میداد وبرای اصلاح حال تو و خاندانت و عزت  خوشبختی و اسودگی تو و ایشان هرچه لازم باشد فراهم میکند ودر این رفتار خشنودی پروردگار و انجام دادن حقیکه از  تو وایشان بر او واجب است طلب میکند بقیه دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۲۷
سید حسین صادق زاده

 علی بن محمد نوفلی گوید محمد بن فرج من گفت   حضرت بوالحسن  امام هادی ع بمن نوشت ای محمد  کارهایت را بسامان رسان و مواظب خود باش من مشغول سامان دادن کارم بودم و نمیدانستم مقصود حضرت از انچه بمن نوشته چیست که نگاه مامور امد ومرا از مصر دست بسته حرکت داد  وتمام داراییم را توقیف کرد  8 سال در زندان بودم سپس نامه ای از حضرت در زندان بمن  رسید که ای  مجمد یر سمت بغداد منزل مکن نامه را خواندم و گفتم من در زندانم و او بمن  چنین مینویسد این موضوع شگفت اور است  چیزی که خدا را شکر  مرا رها کردند  محمود بن فرج بانحضرت  نامه  نوشت و در باره  ملکش که بناحق تصرف کرده بودند  سوال  کردحضرت باو نوشت بزودی به تو برمیگردانندو اگر هم بتو باز نگردد زیانی بتو نرسد  چون محمدبن فرج بسامره حرکت کرد برایش نامه امد که ملک بتو برگشت ولی او پیش از گرفتن نامه در گذشت  و احمدبن خضیب  بمحمد بن فرج نوشت واز او تقاضاکرد بسامره رود  محمد بعنوان مشورت  مطلب را بامام هادی ع نوشت  حضرت باو نوشت برو گشابش و خلاصی. تو در انست انشا الله تعالی او برفت و پس از اندکی  در گدشت 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۳۴
سید حسین صادق زاده

یکی از ستمگران مخصوص بمن خبر داد که مادر متوکل باو گفت هنگامیکه بیمار بودی واز بهبودیت نا امید گشتم نذر کردم اگر خوب از مال خود ده هزار دینار خدمت او فرستمچون بهبود یافتی پولها نزدش فرستادم واین هم مهر من اسبت.  روی کیسه دیگر را گشود در ان هم چهار جهاز صد دبنار بود سپس  کیسه پول بانها و بمن دستور داد که همه را خدمت حضرت برم من کیسه ها را با شمشیر خدمتش بردم و عرضکردم اقای من این ماموریت بر من ناگوار امد فرمود و ستمگران بزودی خواهد دانست که چه سر انجامی دارند اخر سوره 26

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۵۱
سید حسین صادق زاده

 ابراهیم بن محمد گوید سعید دربان  بمن گفت شبانه بمنزل حضرت رفتم و با نردبانی که همراه داشتم به پشت بام بالا رفتم  انگاه چون چند پله پایین امدم در اثر تاریکی ندانستم چگونه بخانه راه یابم نا اگاه مرا صدازد که سعید همانجا باش تا برایت چراغ اورند من پایین امدم  حضرت دبدم جبه و کلاهی  پشمی در بر دارد وجانمازی  حصیری اوست یقین کردم نماز میخواند بمن فرمود اتاقها در اختیار تو من وارد شدم و بر رسی کردم وهیچ نیافتم در اطاق خود حضرت  کبسه پولی با مهر مادر متوکل بود و کیسه سر بمهر دیگری بمن فرمود جا نماز هم بازرسی کردم. شمشیری ساده در غلاف در زیر ان بود وانها را نزد متوکل رفتم چون نگاهش بمهر مادرش که روی کیسه پول بود دنبالش فرستاد او نزد  متوکل امد 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۳۳
سید حسین صادق زاده

ابراهیم بن محمد طاهری گوید  متوکل عباسی در اثر دملیکه در اورد بیمار شد و نزدیک بمرگ سید کسی هم جرات نداشت اهنی ببدن او رساند وزحمتش را عمل کند مادرش نذر کرد اگر او بهبود یافت از دارایی خود پول بسیاری خدمت حضرت ابوالحسن علی بن محمد امام هادی ع  فرستد فتح بن خاقان ترک وزیر و نویسنده متوکل بمتوکل گفت ایکاش نزد این مرد امام هادی ع میفر ستادی زیرا حتمااو را ه معالجه ایکه سبب گشایش تو شود میداند متوکل شخصی را نزد حضرت فرستاد واو مرضش را بحضرت توضیح داد پیغام اورنده بر گشت و گفت دستور داد در ده روغن را گرفته وبا گلاب خمیر کنند وروی زخم گذارند چون این معالجه را بانها خبر داد ند همگی مسخره کردند  مجلسی کسب را پشگل زیر دست پای گوسفند هم معنی کرده فتح گفت بخدا که او نسبت بانچه فرموده داناتر است درده روغن را حاضر کردند و چنانکه فرموده بود عمل کردند وروی دمل گذاردند متوکل را خواب ربود وارام گرفت سپس سر باز کرد وهر چه داشت از چرک وخون بیرون امد مژده بهبودی اورا بمادرش دادند او ده هزار  دینار نزد  حضرت  فرستاد  ومهر خودرا بر ان  کیسه پول بزد   متوکل چون از بستر مرض بر خاست  بطحایی علوی نزد او سخن چینی کرد که برای امام هادی پول اسلحه  میفرستند متوکل بسعبد دربان گفت شبانه بر او حمله کن  هرچه پول و  اصلحه نزدش بود بردار و نزد من بباور  ابراهیم بن محمد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۱۵
سید حسین صادق زاده

  اسحاق جلاب گوید برای امام هادی  ع  گوسفندان بسیاری خریدم سپس مرا خواست و از اسطبل منزلش بجای وسیعی برد که من انجا را نمیشناختم  ودر انجا گو. سفندان را بهر که دستور داد تقسیم کردم  برای  پسرش ابو چعفر  مادر او و دیگران دستور داد و فرستاد انگاه روز ترویه بود که از حضرت اجازه گرفتم ببغداد نزد پدرم بر گردم بمن نوشت  فردا نزد ما باش و سپس برو من هم بما ندم وچون روز عرفه شد نزد حضرت بودم وشب عید قربان هم در ایوان خانه اش حوابیدم هنگام سحر نزد من امد و فرمود ای اسحاق بر خیز من بر خاستم و چون چشم گشودم   خودرا در در خانه ام در بغداد دیدم خدمت پدرم رسیدم و گرد رفقایم  نشستم  و بانها  گفتم روز عرفه در سامره بودم  وروز عبد ببغداد  امدم  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۰۴
سید حسین صادق زاده

و فرمان فرمان او بود این پبشرفت برایش نامبارک بود پس اندکی سکوت نمود انگاه فرمود مقدرات و احکلم خدا ناچار باید جری شود ای خیران واثق در گذشت ومتوکل بجای او نشست وابن زیات هم کشته شد عرض گردم قربانت چه وقت فرمود شش روز پس از بیرون امدن تو از سامرا یعنی چهار  پیش  2 صالح بن سعید گوید خدمت امام هادی ع رسیدم و عرضکردم قربانت در هر امری در صدد خاموش کردن نور شماو کوتاهی در حق شما بودند تا انجا که شما را در این سرای زشت وبد نامی که سرای گدایان نامند منزل دادند فرمود پسر سعبد تو هم چنین فکر میکنی  سپس با دستش اشاره کرد و فرمود بنگر من نگاه کردم بوستانهایی دیدم سرور بخش و بوستانهایی با میوهای تازه رس که در انها دخترانی نیکو وخوشبوی بود مانند مروارید در صدف  و پسر بچگان و مرغان و اهوان ونهرهای جوشان که چشم خیره شد ودیده ام از کار افتاد انگاه فرمود ما هر کجا باشیم اینها برای ما مهیاست ما در سرای گدایان نیستم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۱۰
سید حسین صادق زاده