دستمایه عمر

مجموعه ای از احادیث معتبر حاصل پژوهش سید حسین صادق زاده

دستمایه عمر

مجموعه ای از احادیث معتبر حاصل پژوهش سید حسین صادق زاده

۱۰۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

 مستعین گفت ای ابا محمد انرا چگونه دیدی فرمود ای امیرالمونین در زیبایی و مهارت رفتار مانندش ندیده ام  هم چنین و چنین استری جز امیرالمومنینرا شایسته نیست خلیفه گفت ای ابا محمد  امیرالمومنین ه، شما را بران نشانید. وبشما بخشید  حضرت بپدرم فرمود غلام انر بگی  پدرم انرا گرفت و افسار کشید  5 ابو هاشم جعفری گوید از نیازمند ی خود بامام حسن عسگری ع شکایت کردم حضرت با تازیانه اش  بزمبن  کشبد و بگمانم با دستمالی بود که روی انرا پوشید و 500 اشرفی بیرون اوردو فرمود ای ابآ هاشم بگیر ومارا معذور دار که کم است یا از ابنکه دیر بتو رسیددیمتا خو دت سوال کردی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۴۹
سید حسین صادق زاده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۱۸
سید حسین صادق زاده

امد بن حارث قزوینی گوید من با پدرم در سامره بودیم پدرم دام پزشگ. اصطبل امام حسن عسگری ع بودمستعین  بالله خلیفه عباسی  استری داشت که در زیبایی وبزرگی.  مانندنداشت ولی از سواری دادن و لجام وزین گزفتن سرپیچی مبکرد رام کنندگان  ستوربر سرشریخته بودند وچاره یی برای سواری او نیافته بودند یکی  از همدمان  خلیعه  گفتیا امیرالممنین چرا دنبال حسن بن رضانمیفرستی تابیاید با این استر را سوار شود ویا اورا بکشد.ناراحت. شوی. خلیفه نزد ابو محمد اما م عسگری ع فرستاد  پدرم نیز همراه او بود پدرم  گوبد چون حضرت وارد خانه شد من با او بودم نگاهی باستر کرددر صحن منل ایستاده بود بجانب او رفت وسلام کرد مستعین اورا خوش امد  ونزدیک خود نشانیدو گعت ای ابا محمد ابن استر را لجام گذار حضرت بپیدرمگفت غلام لجامش گذارد مستعبن گفت خود شمالجامش کذارید حضرت رو لباسشرا کنار گذاردو برخاست اورا لجام کرد بجای خود بازگشت  بنشست مستعین گفت ای ابا محمداورا زین گا ژار  حضرت بپدر م فرمود  غلام اورا زین گذار باز خلیفه گفت خود شما زین گذار ید بر او سوار شد بدون ینکه سرکشی کند در میان  منزل اورا براند راندنی تند وارام وبهترین راندنیتند و ارام و بهترین راندنی که ممکن است سپس برگشت وفر ود امد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۹ ، ۰۵:۱۸
سید حسین صادق زاده

ای علی چرا تاکنون نزد ما نیامدی پدرم گفت اقای من خجالت میکشیدیمبا این وضع  بملاقات شما ایم چون از نزدش بیرون رفتم  غلامش امد و بپدرم کیسه پولی داد و گفت این 500 درهم است که 200 ان برای پوشاک 200 ان برای بدهی و 100 ان برای خرجیت باشدو کیسه یی بمن داد وگفت این 300 درهم است  100 درهمش برای خریدالاغ 100 درهمش برای پوشاک و100 درهمش برای مخارجت باشد و بکو هستان نرو بلکه به سورا برو  وبا زنی ازعنعواج کرد و اکنون هزار دینا رعایدی املاک دارد با وجود این واقفی مذهب است یعنی هفت امامی است عقیده دارد موسی  بن جعفر ع نمرده و او امام قایم است محمد بن براهیم گوید باو گفتم وای بر تو گر دلیلی روش تر از این میخواهی که امام یازدهم از دل تو اگاه باشد و بمقدار احتیاجت بتو کمک کند او گفت این امریست که بدان عادت کرده ایم یعنی کیش و مذهب خانوادگی ماست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۲۵
سید حسین صادق زاده

مجلسی علیه الر حمه از اکمال الدین صدوق روایتی نقل میکند که ابو الادیان خادم و نامه رسان اما حسن عسگری ع امر انحضرت بمداین رفت وروزیکه بسامره برگشت امام وفات کرد بود ابوالادیان جعفررا دید  که اماده نماز خواندن بر امام شد ناگاه  کودکی را دیدپیش امدعبای  جعفر را کشبد فرمود عمو  عقب بایست که من بنماز،خواندن بر پدرم از تو سزاوارترم مرات ج 1 ص422  حدیث 2 محمد بن اسماعیل  گوید حضرت ابومحمد امام یازدهم ع  قریب 20 روز پیش از مرگ المعتز اسحاق بن جعفر زبیری نوشت در خانه ات بنشین تا حادثه ای پیش اید چون بریحه کشته شد اسحاق  بحضرت نوشت حادثه پیش امد اکنون چه دستور میفرمایی  حضرت  نوشتاین  پیش امد که تو گمان کرده یی نیست   پیش امدی دیگری هست سپس کار المعتز بدانجا رسید ه رسید  و نیز همین  گوید بمرد دیگری نوشت عبد الله بن  محمد  بن داود کشته میشود واین نوشته ده پیش از کشته شدنش بود چون ر وز دهم رسید او کشتهش 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۰۱
سید حسین صادق زاده

 چون دفنش کردند سلطان و مردم بجستوی فرزندش بر خاستند و در منزلها و خانها تفتیش کردند  بسیا ر کردند واز تقسیم میراسش دست نگه داشتند و کسانیکه بپاسداری کنیزی که احتمال ابستن بودنش را میدارد گماشته بودند و همراه انجا بودند نا معلوم شد ابستن نبود انگاه میراسش میان مادر و برادرش وجعفر تقسیمکردند و مادرش ادعای وصیت اورا داشت ونزد قاضی هم ثابت شدو سلطان  باز هم در جستجوی فرزند انحضرت بود  زیرا خبر فرزند داشتن انحضرت که از امام صادق  ع باو رسیده بود نزدش قطعی و مسلم بود سپس جعفر نزد پدرم امد گفت مقام و منصب برادرم بمن بده من سالی 20 هزا.ر دینار برایت  میفرستم پدرم باو تندی کرد و بد گفت و باو گفت ای احمق سلطان بروی کسانیکه بامامت پد.رت  برادرت معتقدند سشمشیر  تا انها را از ان عقیده بر گرداندو نتوانست اینکار را عملی کند زیرا مرد،م از روی اخلاص  صمییمت  بانها معتعد بودند پس اگر شیعیان پدر و براورت ترا امام میداند نیازی بسلطان و غیر سلطان نداری که منصب انها را بتو دهند واگر نزد شیعیان  این منزلت را نداری بوسیله ما بدان نخواهی رسید  و چون جعفر چنین سخنی. گفت  پدرم اورا پست و سست عقل دانست و بیرونش کرد وتا زنده بود اجازه نزدش اید مااز سامره بیرون امدیم و سلطان باز هم در جستجوی خبر فرزند حسن بن علی ع بود 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۴۲
سید حسین صادق زاده

 همه این اشخاص انجا بودند تا تنحضرت وفات کرد  وشهر سامره. یکپارچه ناله شد سلطان ماموری  خانه حضرت فرستاد که اتاقها را بازرسی  کرد وهرچه در انحا بود مهر و موم نمود و در جستجوی فرزند او بودو زنانیکه ابستنیرا تشخیص مبدادند اورندوکنیزان انجضرت را بازرسی کردندیکی از انهاگفت در اینجاکنیزی است که ابستن است اکرادر اتاقی نگه داشنندوتحریر خادم و اصجابش را  با چندزن بر او گماشتند  سپس اماده تجهیز انحضرت شدند وبازارهارا بستند وبنی هاشم وسرلشگران و پدرم ومردم دبگر جنازه اش بودند در انروز سامره مانند روز قیامت شده بود چون از تجهیز فارغ شدند سلطان دنبال برادر خود  ابو عیی بن متوکل فرستاد ودستور داد بر جنازه  نماز  بعخوانچون جنازه اماده نماز شد ابو عیسی پیش امد و پرده ا از روی  حضرت  برداشت واو را بعلویان وعباسیان بنی هاشم و سرلشگران و نویسندگان    قضات ومعدلان کسانیکه بعدالت حکم میکنند  نشان داد و گفت این حسن بن علی محمد بن الرضا است که باجل خود ودر بستر خود مرده  و  از جمعی.  خدمتگزاران امیرالمومنین و مردم ثقه مانند فلام فلان و از قضات هم مننو فلان فلا،ن بر بالینش حاضر بوده اند ولی بقول مرحوم مجلسی اینکارها بیشتر دلالت دارد که همان سلطان امام را کشته و مسموم. ساخته است انگاه رویش را پوشید  ودستور جنازه را بردارند جنازه را بر دارند جنازه را از وسط منزل برداشته شد و درخانه ایکه  پدرش دفن  شده بود بخاک سپرده شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۹ ، ۰۴:۵۹
سید حسین صادق زاده

وکردار و گفتار اورا نسبت بوی زیاده از حد دانستم پس از ان اندیشه یی جز پرسش از حال او و جستجوی در باره او نداشتم از هر یک از بنی هاشم وسران و نویسندگان و قضات و فقهاو مردم دیگر که میپرسیدم اورا در نهایت احترام و بزرگواری و مقام لند و سخن نیک و تقدم بر تمام فامیل و بزرگترانش معرفی میکردند سپس مقام و ارزش او در نظرم بزرگ شد  زیرا هیچ دشمن و دوست اورا ندیدم جز انکه از او به نیکی یاد میکرد و مدحش مینمود یکی از حضار مجلس که اشعری مذهب بود  گفت ای ابابکر از برادرش جعفر چه خبر داری  و گفت  جعفر کیست خالش را بپرسی و اورا همدوش حسن بن علی ابن الرضا سازی او متجاهر  بفسق و الوده و بی ابرو و دایم الخمر و پست ترین مردی که. دیده ای دیده ام میباشد  و پرده در خود و بیوزن و سفیه است  در زمان وفات حسن بن علی سر گذشتی از سلطان  اصحابش پیش امد که من تعجب کردم وگمان نمیکردم چنان شود و ان سر گذشت این بود که چون ابن الرضا بیمار شد بپدرم خبر دادند که او بیمار استت پدرم فوری سوار شدو بدارالخلافه رفت وزود برگشت و پنج تن از خدمتگزاران امبرالمومنین معتمد  عباسی که همگی از  ثقات و خواص بودند و نحریر  خادم مخصوص خلیفه همدر میان انها بود   همراهش بودند  پدر م  بانها دستور داد که در خانه حسن بن علی باشند و از حالش خبر گیرند  وبچند تن از پزشکان هم پیغام داد که شبانه روز در منزلش باشند و بقاضی القضات پیغام که نزد او بیاید  و باو دستور داد که ده تن از اصحابشرا که نسبت بدبن و امانت  و پرهبز کاری انها اطمینان دارد احضار و بمنزل انحضرت فرستد تا شبانه روز در انجا باشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۱۷
سید حسین صادق زاده

 ودستش را گرفت و روی مسندیکه خودش نشسته بود اورا نشانید و پهلوی او نشست و متوجه اوشد و بااو.  بسخن پرداحت و حود را قربان او میکردمن از انچه از انچه از پدرم میدیدم در شگفت بودم که دربان امد و گفت موفق باشید برادرو سر لشگر خلیفه عباسی امده است وهر گونه موفق نزد  پدرم میامد دربانان و افسران مخصوصش جلو میرفتند واز در خانه تا مسند پدرم بصف میایستادند تا او بیاید و  برود پدرم  روبابی محمد داشت و باو سخن میگفت تا نگاهش بغلامان  مخصوص موفق افتاد و انگاه گفت خدا مرا قربانت کند اکنون هر  اه بخواهید میتوانید تشریف ببرید وبدربابانش گعت اورا از پشت صف ببرید تا ان مرد یعنی موفق اورا نبیند او بر جاست و پدرهم بر خاست و بااو معانقه کرد وبرفت  من بدربانان و غلامان پدرم گفتم وای بر شما این چه شخصی بود که اورا با کنیه بپدرممعرعی کردبد و پدرم با او چنین رفتار کرد  گفتند او از اولاد علی است و اورا حسن بن علی  مینامند و ابن الرضا معرفی میشود شگفتم افزون شت ودر تمام ان روز پریشان و نا ارام بودم و در باره او و انچه از رفتار پدرم نسبت باو دیده بودم میاندیشیدم تا شب شد و عادت پدرم این بود که نماز عشا را میگزارد سپس برای مشورتهای مورد نیاز وانچه اید بعرض سلطان برسد جلس میکرد چون نمازش گزارد وجلوس کردم ودر برابرش نشستم در حالیکه دیگری نزد او نبود  بمن گفت احمد کاری داری گفتم اری پدر اگر اجازه دهی سوال کنم گفت پسرجان اجازه دادم هر چه خواهی بگو گفتم ای پدر مردیکه امروز صبح دیدم نست باو احترام و بزرگداشت  تعظیم نمودی و خود وپدر و مادرت قربانش کردی که بودگفت پسر جان او امام رافضیان است او حسبن علی  است که بابن ارضا  معروفست  انگاه ساعتی سکوت کردو سپس  گفت پسرجان  اگر امامت از خلفا بنی عباس جدا شود هیچکس از بنی. هاشم جز او سزاوار ان نیست او برای فضیلت و پاکدامنی ورفتار و خویشتندار ی و پر هیر کاری و عبادت و اخلاق شریف و شایستگی سزاوار خلافت میباشد اگر  پدرش را می دیدی مردی بود. روشنفکر نجیب با فضیلت باانچه از پدرم  شنیدم ناراحتی و اندیشه و خشم بر او افزون گشت  بقبه دارد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۵۶
سید حسین صادق زاده

 انحضرت در ماه رمضان. و طبق نسخه دیگردر ماه بیع الاخر بسال 232 متولدشد  ودر روز هشتم ربیع الاول سال 260  بسن 28 سالگی در گذشت در خانه خودش که پدرش هم د

ر انجا دفن شده بود  بخاک سپرده شد مادرش ام ولدونامش حدیث یا سوسن  بوده است 1 احمد بن عبیدالله خاقان که دشمنی سختی با علی و اولادش داشت متصدی املاک و خراج شهر قم بود روزی در مجلسش از علویان و مذاهبشان.سخن بمیان امد او گفت من در سامره مردی از اولادعلی را از لحاظ ووقارو پاکدامنیو نجابت و بزرگوادی در خانواده خودش و بنی هاشم مانند حسن بن علی بن محمد ابن ارضاند ندیدمنشناختم که خاندان خدش و بنی هاشم و سر لشگران ووزیران و همه مردم اورا بر سالخوردگان و اشراف مقدم بدارند زیرامن روزی بالای سر پدرم ایستاده بودم و ان روزی بود که برای پذیرفتن مردم مینشست نا گاه دربانا نش در امدند و گفتند ابو محمد ابن ارضا دم در است پدرم باواز بلند گفت اجازه اش دهید من تعجب کردم از اینکه در محضر پدرم مردی رابکنیه معرفی کردنددر صورتیکه جز خلیفه وولیعهد و نماینده  نزسلطان  نزداو بکنیه معرفی نمیشد  سپس مردی گندمگونو خوش اندام.نیکو رخسار خوش پیکر تازه جوان با جلالت و هیبت وارد شد چون نگاه پدرم باو افتاد بر خاست و چند قدم استقبالش کرد بانکه گمان ندارم چنین کاری را نسبت بهیچ بنی هاشمیو سر لشگری بکندچون نزدیکش رسبدبا او مصافحه کردو صورت و سینه اش بوسبد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۹ ، ۰۸:۱۲
سید حسین صادق زاده