دستمایه عمر

مجموعه ای از احادیث معتبر حاصل پژوهش سید حسین صادق زاده

دستمایه عمر

مجموعه ای از احادیث معتبر حاصل پژوهش سید حسین صادق زاده

۱۰۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

 علی بن حسین یمانی گوید من در بغداد بودم که کاروان یمن اماده حرکت اماده حرکت شد  خواستم با انها کنم بحضرت نوشتم که استدعادارم اجازه فرمایی جواب امد با انها مرو که رفتن با انها برای تو خیر ندارد در کوفه بمان من ماندم و کاروان. خارج شد قبیله حنظله بر انها تاخت  وتارو مارشان کرد بازنامه نوشتم و سفر از راه اب اجازه خواستم بمن اجازه نفرمود من راجع بکشتیهاییکه در انسال از راه دریا رفته بودند پرسیدم معلوم شد هیچکدام سالم نرسیده است و جماعتی از دزدان هند که انهارا بوارح گویند بانها زده و اموالشرا برده بودند  من بزیارت  سامره رفتم و هنگام عروب نزد من در مقبره امامین علیهما السلام  بودم وبا کسی  سخن نگفتم  و بیهچ کس شناسایی نداده بودم پس از فارغ  شدن از زیارت  در مسجد   نماز میخواندم  که خادمی امد وگفت بر خیز گفتم   این هنگام بکجا گفت بمنزل گعتم من کیستم شابد ترا نزد دیگری فرستاده اند گفت نه فقط نزد فرستاده اند تو علی بن حسین فرستاده  جعفر بن ابراهیم هستی سپس مرا برد بخانه  حسین بن احمد رسانیدو با او در گوشی کرد که من نفهمیدم  چه گفت انگاه هر چه احتیاج ذاشتم برایم اورد سه روز نزدش بودم از او اجازه گرفتم. که از درون خانه زیارت کنم او بمن اجازه فرمود من هم شب زیارت کردم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۲۸
سید حسین صادق زاده

 محمدبن یوسف گوید در نشینگاهم دمل و زخمی پیداشد که گویا در زمان ما فیستول نام دارد من انرا به پزشگان نشان دادم و پولها خرج کردم همه گفتند ما دارویی برایش سراغ نداریم نامه یی  بحضرت قایم ع نوشتم وتقاضای دعا کردم انحضرت بمن نوشت خدا ترا لباس عافیت پوشاند ودر دنیا و اخرت همراه ما دارد یکهفته نگذشت که عافیت یافتم و مثل کف دست شد پزشکی از رفقای خود دبدم و باو نشان دادم گفت ما برای این دارویی سراغ نداریم یعنی از راه معجزه بهبودی یافته است نه ازراه دوا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۴۹
سید حسین صادق زاده

 ابو عبدالله صالح گوید الی از سالها ببغداد رفتم و از حضرت قایم ع اجازه خارج شدن خواستم بمن اجازه نفرمود بیست دو روز در انجا ماندم کاروان هم بسوی نهروان چهار فرسخی بغداد رفت تا در روز چهار شنبه بمن اجازه خروج داده شد و بمن گفته شد در این روز خارج شومن بیرون رفتم ولی مابوس بودم که بکاروان توانم رسید تا بنهروانرسیدم دیدم کاروان هنوز انجاست باندازه ایکه شترانم را علوفه دادم  کاروان کوچ کرد منهم کوچ کردم منهم کوچ کردم و انحضرت برای سلامتی من دعا فرمود منهم بدی ندیدم  والحممد لله 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۳۱
سید حسین صادق زاده

مردی از اهل سواد مالی بناحیه مقدسه رسانبد پذیرفته نشدو باو گفته شد حق پسر عمو هایت که 400 درهم است از این مال خارج کن انمرد ملکی از عمو زادگانش در داشت که در ان شریک بودند و او حق انها را نگه داشته بود چون حساب کرد حق عموزادگانش از انمال همان چهار صد درهم بود انمقدار را بیرون کرد وبقیه را فرستاد پذبرفته شد قاسم بت علا گوید خدا چند پسر  داد ومن نامه مینوشتم بناحیه مقدسه و تقاضای دعا میکردم  و هیچ جوانی در باره انها بمن نمیرسید لذا هگی مردند  سپس چون سپس چون  متولد شد منامه نوشتم و تقاضای دعا کردم  جواب امدبافی میماند  والحمد لله

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۹ ، ۰۸:۵۹
سید حسین صادق زاده

ابو عبدالله نسایی گوید چیز هایی از جانب مرزبانی حارثی بناحیه مقدسه رسانیدم که در میان انها دست بند طلایی بود همه پذیرفته  شد و دست بند بمن رد شد و مامور بشکستن شدم من انرا شکستم  در میانش چند مثقال اهن و مس یا فطع بود من انها را خارج ساحتم و فرستادم پذیرفته شد  7 جماعتی از اهل مدینه که از اولاد ابیطالب بودند حق داشته برای امام حسن عسگری ع  پسری قایل که امام دوازدهم است و حفوق انها در وقت معینی بایشان میرسید چون امام خسن عسگری ع در گذشت ثابت بودند  ورسید از دبگران بریده و نامشان از میان  برفت  والحمد لله رب العلمین 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۰۹
سید حسین صادق زاده

محمد بن ابراهیم بن مهزیار گوید پس از وفات  حضرت بی محمد ع در باره جانشین بشک افتادم نزدم پدرم مال بسیا ری از سهم امام ع گرد امده بود انها را برداشت و بکشتی نشست منهم دنبال اورفتم اورا تب  سختی گرفت  وگفت  پسر جان  مرا برگردان که این  که ی مخمد بیماری مرگست  انگاه گفت در باره این اموالاز خدا بترس و بمن وصیت نمود و سپس وفات کرد من با خود گفتم پدر من کسی نبود پدر من که وصیت نا درستیکند من این اموالرا  بعراق میبرم ودر انجا  خانه بالای شط اجاره میکنم  و بکسی چیزی نمیگویم اگر موضوع  و اگر موضوع برایم اشکار شد چنانکه در زمان امام حسنعسگری ع برایم و اضح شد باو میدهم وگرنه مدتی با انها خوش میگذارنیم  وارو عراق شدم و منزلی بالای شط اجاره کردم  چند روز انجا بودم ناگاه فرستاده امد و نامه یی همراه داشت  که ای  محمد تو چنین و چنان اموالیرا در میان چنین و چنان ظروفی همراه داری تا انجا که همه اموالیرا که همراهمن بود و خودم هم بتفضیل نمیدانستم برایم شرح داد من انها را بفرستاده تسلیم کردم   و چندروز ماندم کسی سر بسوی من بلند نکردو نزد من نیامد من اندوهگین شدم  سپس نامه یی بمن رسید که انرابجای پدرت  منصوب ساختیم  خدا را شکرکن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۲۴
سید حسین صادق زاده

  حسن گوید چون ببغداد رسیدم منزلی اجاره کردم و انجا فرود امدم  یکی از وکلا نزد من امد و مقداری جامه و پول  دینار نزد من گذاشت  گفتم اینهاچیست   گفت همین است که میبینی بعد از او دیگری امد و مانند او اموال و پول اورد تا خانه پرشد سپس احمد بن اسحاق هم هر چه نزدش بود   مقدار از روز گذشت  انچه نزدت هست بیاور من هرچه داشتم بر داشتم  ورهسپار شدم در میان رای دزدی راهزن  با 60 نفر همراهش بودند ولی من از انجا گذشتم  وخدا مرا از شر اونگهداری فرمودتا بسامره  رسیدم  و فرود  امدم نامه ای بمن رسید هرچه داری همراه داری بیاو ر من انچه داشتم در سبد سر دار بابر ها نهادم ون بدهلیزمرد سیاه پوشی انجا ایستاده است گفت حسن بن نظر ویی گفتم اری گفت وارد شو من وارد منزل شدم باتاقی رفتم و سبد  را خالی کردم در گوشه اتاق نان بسیاری دیدم بهر یک از باربرهادو گرد نان داد وانها رو بیرون کرد انگاه دیدم از اتاقیکه پرده ای بر ان اویخته بود کسی مرا صدا زد وگفتو گفت  حسن بن نضر  برای منتی که خدا بر تو  نهادکه امام حودرا شناختی  و حقش را باو رسانیدی  اورا شکر کن و شک منما شیطان دوست دارد که تو شک کنی و دو جامه بمن داد و گفت اینهارا بگیر که محتاجش.  خواهی شد  انها را گرفتم  و بیرون امدم سعد گوید حسن بن نضر بر گشت و در ماه رمضان در گذشت  و در اندو جامه کفن شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۵۲
سید حسین صادق زاده

عامری گوید غانم بمن گفت من از اخلاق رفیقم خوشم نیامد   واز او جداشدم و رفتم تا بعباسیه  قریه یی بوده در نهرالملک رسیدم مهیای نماز شدم گزاردم و در باره  انجه در جستجویش بر خاست بودم میاندیشنیمکه ناگاه شخصی نزد من امد وگفت تو  فلانی هستی و اسم هندی مرا گفت  گفتم اری گفت اقایت ترا میخواند اجابت کن  همراهش ر هسپار شدم  واو همواره مرا از این کوچه بان کوچه میبرد تابخانه وباغی رسید حضرت را در انجا دیدم نشسته بود بلغت هندی فرمود خوش امدیای فلان حالت چطور است و فلانی و فلانی که از انها جدا شدی چگونه بودندتا چهل نفر شمرد و از یکان یکان انها احوالپرسی کرد سپس انچه در میان انچه در میان ما گذشته بود بمن خبر داد و همه اینها بلغت هندی بود انگاه فرمودمیخواستیبا اهل قم حج گزاری عرضکردم اری اقای من فرمود امسال با انها حج مگزار و مراجعت کن  و سال اینده  حج گزار  سپس کیسه پولیکه در مقابلش بودپیش من انداخت  و فرمود اینرا خرج کن ودر بغدادنزد فلانی نامش را برد مرو وباو هیچ مگو عامری گوید  سپس در قم نزد ما امد و پس از فتح و پیروزی رسیدن بمقصود ودیدار امام ع بما خبر دادکه رفقای ما از عقبه بر گشتند و غانم بطرف خراسان رفت  وچون سال اینده شد  بحج رفت و از خراسان رفت چون سال اینده شد  بحج رفت و از خراسان  هدیه ای  برای ما فرستاد و مدتی در انجا بود و سپس وفات کردخدایش بیامرزد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۲۴
سید حسین صادق زاده

بااو در خلوت مباحثه کرداو مهربانی نما پس انکه با حسین اشکیب گفتگو کردم گفت کسی را که نو در جستجویش.هستی همان پیغمبر یستکه اینها معرفی کردند ولی موصوع جانشینی چنانکه اینها معرفی کردند نیست این  نیست این پیغمبر نامش محمد ابن عبدالله بن  عبدالمطلب است ووصی و جانشین او علی بن ابیطالب بن عبدالمطلب شوهر فاطمه دختر محمد و پدر حسن وحسین نوادگان  محمد میباشند غانم ابو سعید گوید الله اکبر  اینست کسی که من در جستجویش هستم  سپس بسوی داودبن عباس باز گفتم ای امیر انچه را میجستم پیدا کردم من گواهی  که معبودی جز خدا نیست محمد رسول اوست او بامن حوشرفتاری و احسان کرد و بحسین  گفت از او دلجویی کرد من بسوی او رفتم و با او انس گرفتم و او هم نماز وروزه و فرایضی را که موردنیازم بوده بمن تعلیم نمود باو گفتم ما در کتابهای خود میخوانیم که محمد ص اخرین پیغمبران بوده و پس ازاو پیغمبری ناید وامر رهبری بعد ا او با وصی ووارث و جآنشین بعد از او سپس یا وصی پس از وصی پس از وصی دیگر  و فرمان خدا همواره در نسل ایشان جاریست تا دنیا تمام شود پس وصی وصی کیست و گفت حسن بعداز او حسین فرزندان محمد  صلی الله علیه واله ند انگاه امر وصیت را کشید تا صاحب الزمان ع  رسید از انچه پیش امد غیبت امام و ستمهای  بنی عباس مرا اگاه ساخت از ان من مقصودی جز جستجوی ناحیه صاحب  الزمان را نداشتم  عامری گوید سپس او بقم امد ودرسال 264همراه اصحاب ما شیعیان شد و بانها بیرون رفت تا ببغداد رسید  ورفیقی از اهل سنت همراه او او بود که بااو هم کیش بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۱۳
سید حسین صادق زاده

پدر فرزندان نوادگان  اوست وان پیغمبر را در روی زمبن نسلی جز فدزندان مردمیکه خلیفه اوست نمی باشد ناگاه همه بر من تاختند و گعتند ای امیر این مرد از شرک بیرون امده و بسوی کفر رفته و خون او حلال است من بانها گفتم ای مردم من برای خود دینی دارم که بان گرویده ام تا محکمتر از ان را نیابمز ان دست بر ندارم من اوصافاین مرد را  در کتابهاییکه   خدا بر پیغمبرانش نازل کرده دبده ام از کشور هندوستان و عزتبکه در انجا داشتم بیرون امده در جستجوی او بر امدم وچون از پیغمبربکه شما برایم  ذکر نمودید تجسس کردم دیدم ام ان پیغمبری که در کتابها معرفی کرده اند نیست از من دست بر دارید  حاکم انجا نزد مردی فرستاد حسین اشکیب بود و او حاضر کرد و انگاه باو گفت با این مرد هندی مباحثه کن حسین گفت خدا اصلاحت کند در این فقها ود انشمندان هستند که برای مباحثه با او ازمن داناتر وبیناترندگفت هرچه گویم بپذیر بقیه در صفحه  بعد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۳۱
سید حسین صادق زاده