دستمایه عمر

مجموعه ای از احادیث معتبر حاصل پژوهش سید حسین صادق زاده

دستمایه عمر

مجموعه ای از احادیث معتبر حاصل پژوهش سید حسین صادق زاده

۱۳۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

 علی بن خالد گوید محمد که زیدی مذهب بود گفت من در سامر بودم که با خبر شدم مردی در اینجا  زندانی است که اوراکت بسته از طرف شام اوره اند مبگویند ادعای نبوت  کرده است  علی بن خالد گوید من پشت در  زندان رفتم و با  در بانان و پاسبانان مهربانی کردم تا توانستم حودرا باو برسانم اودا مردی فهمیبده دیدم باو گفتم ای مرد ا داستان تو چیست  گفت من مردی بودم که در شام  جاییکه نامش موضع راس الحسن است عبادت میکردم  در انمیان که مشغول عبادت بودم  شخصی نزد من امد گفت بر خیز برویممن همراه او شدم گاه خودرادر مسجد کوفه دیدم بمن گفت این مسجد را میشناسی گفتم اری مسجد کوفه است پس  او نماز گزارد منهم با او نماز گزاردم و بر پیغمبر صلوات فرستاد باز  در همان اثنا که  همراه او بودمخود را در مکه دیدم. پبوسته مناسکش را انجام میداد و منهم همراه او انجام مناسک میکردم  که ناگاه خود رادر جایی که عبادت خدا مبکردم در. شام  ویدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۲۴
سید حسین صادق زاده

انحضرت در ماه رمضان سال 195 متولد شد ودر اخر ذیعفده  سال 220 در گشت و 25 سال  و2 ماه 18 روز داشت و در شهر بغداد در گورستان. قریش  کنار  قبرش موسی بن جعفر ع  بخاک سپرده شد معتعصم عباسی انحضرت  را در اغاز  سالیکه وفات نمود  به بغداد روانه کرد مادرش ام ولد ونامش سبیکه نو بیه بود و بر خی گفته اند نامش  خیزران بود و روایت شده که او از خاندان ماریه مادر ابراهیم بن رسول الله ص بوده است  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۸ ، ۱۹:۳۹
سید حسین صادق زاده

 یکی از اصحاب گوید  پول زیادی نزد امام  رضا اوردم ولی حضرت از ان شادمان نگشت  من اندوهگین  شدم  و با خود   گفتم  چنین پولی  برایش  میاورند  او خوشحال  نمیشود   امام فرمود ای غلام  افتابه لگن  بواور  سپس روی تختی نشست  ودستش را گرفت  و بغلام فرمود  اب بریز  راوی گوید همینطور  طلا  بود که از میان. انگشتانش در طشت  میریخت  سپس من متوجه من شد  فرمود کسیکه  چنین  است  بپولیکه  تو برایش اورده یی  اعتنایی ندارد 11 محمدبن سنان  گوید  علی بن موسی علیهماالسلام که در سال 202 در گذشت  و پساز مو سبنی بن جعفر20 سال و 2 ماه کمتر زندگی کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۰۷
سید حسین صادق زاده

 و شای گوید  نیز  مسافر  بمن گفت من با امام رضا ع در منی  بودیم یحیی بن خالد که برای گردو خاک  سرش پوشیده  بود  از انجا گذشت  حضرت  فرمود بیچاره ها نمیدانند امسال  چه  سرشان میاید یعنی از گردوخاک سر میپوشندو خبر ندارند که امسال بچه خاک سیاهی  مینشینند و شگفت تر از ان هارون و من است که این چنینیم و دو انگشت  خو د را بهم چسباند مسافر گوید  بخدا من  معنی سخن امام  را نفهمیدم تا زمانیکه  اورا پهلوی هارون  دفن کردیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۵۱
سید حسین صادق زاده

وشاه از مسافر نقل میکند که چون هارون بن مسبب  خواست بامحمد بن جعفر بچنگ امام رضا ع بمن فرمودنزد او برو و بگو  فردا بیرون نرو که اگر بروی شکست میخوری و یارانت کشته می شوند واگر پرسید تو از کجا میدانی بگو من در خواب  دیده ام مسافر گاوویدرفتم  ید من نزد او و گفتم قربانت فردا بیرون  نرو و که اگر بیرون روی شکست میخوری  ویارانت کشته  می شوند واگر پرسید تو از کجا میدانی  بگو من در خواب  دیدم  مسافر گوید من نزد او رفتم و گفتم قربانت فردا بیرون نرو که اگر بیرون روی  شکست  میخوری ویارانت  کشته میشوند بمن گفت تو از کجا اینرا دانستی گفنتم در خواب دیده ام جواب داد ان بنده با کون نشسته خوابیده که چنین خوابی  دیده  است  سپس بیرون رفت و شکست خورد و یارانش کشته  شده اند 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۸ ، ۱۶:۲۷
سید حسین صادق زاده

یاسر گفت سربازان وافسران و هواخاهان  فضل در خانه مامون  انچمن کردند  میگفتند  این مرد یعنی مامون  اورا اورا غافلگیر کرده و کشته است و ما باید از او خونخواهی  کنیم و اتش اورده بودندتا خانه اورابسوزانند مامون بامام رضا ع عرضکرد اقای من اگرصلاح  میدانند بسوی این مردم روید و متعرقشان کنید یاسر گوید امام رضا ع سوار شد و چون از در خانه بیرون شدیم  و بمن فرمود سوار شو من سوار شدم و چون از در خانه بیرون شدبم حضرت مردمرادید که فشار میاورند پس با دست خود اشاره کرد پراکنده شوید پراکنده شوید یاسر کفت بخدا  انمردم چنان روی ببازگشت  کذاشتندکه بالای یکدیگر میافتادندو بهر اشاره فرمود دوید  برفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۲۲
سید حسین صادق زاده

مامون بحضرت نامه یی نوشت ودر خواست کرد حضرت در پاسخ  او نوشت در خواست کرد حضرت در پاسخ او نوشت من فردا بحمام نمیروم  وعقیده ندارم تو و فضل هم فردا بحمام روید مامون دو مرتبه دیگر بحضرت نامه نوشت  امام رضا ع باو نوشت یا امیرالمومنین من فردا حمام نمیروم زیرا دیشب پیغمبر ص در خواب بمن فرمود ای علی فردا فردا حمام نرو و من عقیده ندارم که تو و فصل هم  فردا بحمام روید مامون بحضرت نوشت شما راست مبگویی و پیغمبر ص هم راست فرمود من فردا حمام نمبروم و فضل خود بهتر داند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۸ ، ۰۹:۴۴
سید حسین صادق زاده

خبر بمامون رسید  فضل بن ذوالر یا ستین باو گفت یا امیرالمو منین اگر امام رضا با این وضع  بمصلی  محل نماز عید  رسد مردم فریفته او شوند  و صلاح اینستکه از او بخواهی برگردد  مامون بسوی  حضرت کس فرستاد ودر خواست بر گشتن کرد  اما رضا کفش خود را طلبید سوار شد و مراجعت فرمود 8 یاسر خادم گوید چون مامون از خراسان بعزم بغداد بیرون رفت و فضل ذوالریاستین هم بیرون رفت ما نیز همراه امام رضا  ع بیرون شدیم در یکی نامه یی برای فضل بن سهل از برادرش حسن بن سهل امد که من از روی حساب نجوم بتحویل سال نگریستم ودیدم تو در انروز با امیرالمنین و امام رضا ع بحمام روی، و حجامت کنی وروی دشت خون بریزی تا نحوست ان از تو دور گردد و در این باره بمامون هم نامه یی  نوشت و از او خواست که از امام این تقاضارا بکنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۵۶
سید حسین صادق زاده

انگاه عصای پیکان داری بدست گرفت وبیرون امد ما در جلوش بودیم واوپا برهنه وپیراهن خود را هم تا نصف ساق بکمرزده بود و لباسهای دیگرش را بکمر زده بود چون حرکت کرد ماهم پیشاپیش حرکت کردیم یسر بسوی اسمان بلند  کرد وچهار تکبیر گفت که ماپنداشتم اسمان و دیوارها با ام  هم اواز بودند سرداران ومردم اماده و سلاح پوشیده و بهترین زینت را نموده دم درایستاده بودند چون ما ان صورت و هیبت بر انها در امدیم سپس امام رضا ع در امد ونزد در ایستاد و فرمود  الله اکبر   اللله اکبر  لله اکبر    الله اکبر   الله اکبر علی. مارزقنا من  بهیمهالانعام والحمد لله ما ابلانا. ما هم  صدا را میکشیدیم. و میگفتبم یاسر گویدشهر مرو از گریه وناله و فریاد بلرزه در امد  چون پیاده راه میرفت ودر یر هر ده قدم میایستاد سه تکبیرمی فرمود یا سر گوید ما خیال میکردیم که اسمان وزمین و کوه با ااو هم اواز  گفته و شهر مرویک پارچه گریه وشیون بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۱۷
سید حسین صادق زاده

 مامون بحضرت  عرضه داشت که امر خلافت بعهده. کیرد ولی  امام رضا ع خوداری فرمود  خ مامون گفت پس باید ولایت عهدی بپذیری  امام فرمو می پذیرم با شروطیکه از تو میخواهم مامون گفت هر چه خواهی  بخواه  امام رصا  ع نوشت  من در امر ولایت عهدی وارد میشوم  بشرط انکه امر ونهی نکنم کو فتوای و حکم ندهم و نصب و عزل ننمایم و هیچ امری را که بر جاست دگر گونش نسازم و از همه این امور مرا معاف  مرا معاف داری مامون همه ان شروط  پذیرفت. یاسر خادم گوید چون عید قربان فرارسید مامون بسوی امارضا ع کس  فرستاد و در خواست کردان  حضرت برای عید  حاضر. شود و نماز گزارد و خطبه  بخواند  امام رضا ع پیغام داد شروطی  را کهمیان من وتو در پذرفتن امر ولایت  عهدی بود خودت میدانی  بنا بر این بود که من از اینگونه  امور معاف باشم  مامون پیغام با اینعمل دل مردم ارامش یابد و فصیلت شما رابشناسند سپس بارها انحضرت باو جواب رد  میدادو او پافشاری میکرد تا انکه  حضرت فرمود یا  امیرالمو منین  اگر مرا از این امر معاف داری خوشتر دارم واگر معاف دادی خوشتر دارم   همچنانکه پیغمبر و  و امیرالمو منین ع برای نماز  عید بیرون میشدند بیرون میشوم  مامون گفت  هر گونه  خواهی  بیرون شو   ودستور داد. سرداران  تمام  مردم صبح زود در خانه امام رضا حاضر باشد  یاسر خادم گوید مردان و زنان و کودکان در میان راه  پشت بامها بر سر اه امام رضاع نشستند و سرداران ولشکریاندر خانه انحضرت. گرد امدند چون خورشید طلوع کرد امام ع غسل نمود و عمامه سفبدی که از  پنبه بود بسر کذادد  وبکسرش دا روی سبنه و سردبگر  میان دو شانه انداخت و دامن   بکمر د وبهمه پیروانش دستور داد چنان کنند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۴۳
سید حسین صادق زاده