دستمایه عمر

مجموعه ای از احادیث معتبر حاصل پژوهش سید حسین صادق زاده

دستمایه عمر

مجموعه ای از احادیث معتبر حاصل پژوهش سید حسین صادق زاده

۱۰۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

حضرت در نیمه ذیحجه سال 212 متولدشد  و بروایتی در ماه رجب214 ودر 26 جمادی الاخر سال 254 در گذشت و بروایتی ر ماه رجب سال 254 فات نمود سنش بروایت اول 40 سال 6 ماه و بروایت دیگر از نظر. تولد 40 سال بوده است  متوکل عباسی.انحضرت را همراه یحیی بن هرثمه بن اعین از مدینه به سامرا اورد و در انجا وفات نمودودر خانه خود مدفون گشت مادرش ولد و نامش سمانه بود. خیران اسباطی گوید در مدینه حضرت ابو الحسن  امام دهم  علیه السلام رسید،م  بمن فرمود وز واثق چه خبر داری عرضکردم قربانت  وقتی از او جدا شدم با عافیت بود من از همه مردم دیدارم باو نزدیکتر است زیرا ده روز پیش اورا دبده ام وکسی در مدینه نیست که اورا بعدازمن دیده باشد فرمود اهل مدینه مبگوینداو مرده است چون بمن فرمود مردم مبگوبند  و شخص معینی رانام نبرد دانستم مطلب همانست واثق مرده و حضرت بعلم غیب  دانسته توریه میفرماید سپس فرمود جعفر  متوکل عباسی  چه کرد عرضکردم. از او جداشدم  در حالی گه در زندان  بود و حالشازهمه مردم بدتر بود  فرمود او فرمانروا شد ابن زیات وزیر واثق  چه کرد عرضکردم قربانت مردم با او بودند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۰۴
سید حسین صادق زاده

مطربی گوید امام رضا ع  در گذشت و 4 هزار درهم بمن بدهی بدهی داشت با خود گفتم بمن بدهی داشت با خود گفتم یولم از بین رفت  سپس امام جواد ع برایم پیغام داد که فردا نزد من   وسنگ و ترازو با خود بیاور من خد متش رفتم فرمود ابوالحسن در گذشت و تو از او 4 هزار درهم طلبداری گفتم اری جا نمازی که زیر پایش بود بلند کرد زیرش دینار بسیاری بود انها را  بمن داد تا با ترازو وزن کنم و برابر 4 هزار درهم خود برگیرم  12 محمدبن سنان گوید محمدبن علی امام جواد ع در گذشت در حالیکه 25 سال3ماه 12روز داشت ووفاتش در روز سه شنبه  ششم ذیحجه سال 220 بود پس از پدرش 19سال 25 روز کمتر زندگی کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۱۱
سید حسین صادق زاده

ابو هاشم جعفری گوید در مسجد  مسبب همراه امام حواد ع نماز گزاردم  انحضرت در جای قبله  مستقیم  بدو ن انحراف و تمایل یادر وسط صف برای مانماز گزارد  یعنی برای ما امامت فرمود و راوی یاد اور شد که در ان مسجد درخت سدری بود خشگ و بی برگ  حضرت حضرت اب طلبید زیر درخت وضو گرفت سپس اندرخت در همان سال زنده شد وبرگ و میوه داد 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۳۶
سید حسین صادق زاده

محمد بن سنان گودید خدمت امام علی النقی ع رسیدم  فرمود ای محمد برای ال فرج پیش امدی شده است  گفتم اری عمر بن فرج که والی مدینه بود وفات کرد  حضرت فرمود الحمدو. لله و تا 24 بار شمردم ک این جمله را تکرار  کرد عرضکردم اقای من اگر میدانستم این خبر شما را مسرور میکند پا بر هنه ودوان خدمت شما میامدم فرمود ای محمد مگر نمیدانی او که خدایش لعنت کند بپدرم محمد بن علی چه گفته عرضکردم نه فرمود در باره موضوعی پدرم با او سخن میگفت او در جواب گفت بگمانم تو مستی پدرم فرمود خدایا اگر تو میدانی که من امروز را برای رضای تو روزه داشتم مزه غارت شدن و خواری اسارت را باو بچشان بخدا سوگند که پس که که پس از چند روز پولها  و داراییش غارت شد وسپس اورا باسیری گرفتند و اینک مرده است خدایش رحمت نکند خدا ازاو انتقام گرفت  و همواره انتقام دوستانش را از دشمنانش مبگیرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۰۸:۴۹
سید حسین صادق زاده

علی بن ابراهیم گوید پدرم گفت گروهی از شیعیان از  شهر های دور امدند و از امام جواد اجازه تشرف گرفتند           خدمتش رسیدند در یک مجلس 30 هزار مساله  از او پرسیدندحضرت بانها جواب  گفتو در ان زمان ده ساله بود   شرح چون پاسخ دادن به 30 هزار مساله در یک مجلس عاده ممکن نیست لذامرحوم  مجلسی ره هفت توجیه برای این روایت ذکر میکند که ماکه سه تای ان را در اینجامتذکر میشویم 1 این یدد را حمل بر مبالغه و اغراق باید نمود زیرا شمردن 30 هزار مساله جزیی معلوم میگشته 3 مقصود از یک مجلس یکدوره محالس معین که در چند روز و  چند جا تشکیل شده شده است 8 علی بن حکم گوید دعبل بن علی خزاعی  شاعر ومداح و معروف خدمت امام رضا ع رسید  حضرت دستور باو چیزی صله و و عطایی دهند او گرفت ولی حمد خدا نکرد امام باو فرمود چرا حمد خدا نکردی دعبل گوید سپس  خدمت امام جواد ع رسیدم و انحضرت دستور داد بمن عطایی دهند من گفتم الحمد لله  حضرت فرمود  اکنون ادب شدی  یعنی از تذکری که پدرم بتو داد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۵۴
سید حسین صادق زاده

ن  محمد بن هاشمی گوید بامداد روزیکه امام جواد  ع  بادختر مامون عروسی کرده بود خدمتش  رسیدم  و دران شب دوایی خورده بودم که تشنگی بمن دست داده و من نخستین کسی بودم که خدمتش  رسیدم و نمیخواستم  اب طلب کنم  امام بچهره من نگاه کرد و فرمود بگمانم تشنه یی  عرض کردم  اری  فرمود ای. غلام یا فرمود.  ای کنیز  برای ما اب اشامیدنی  بیاور من با خود  گفتم اکنون  اکنون ابی مسموم میاورند  از اینجهت اندوهگین شدم غلام  امد و اب اورد  حضرت چهره من تبسمی  نمود فرمود ای غلام اب را بمن ده  ان را گرفت و اشامبد سپس بمن داد من هم اشنا میدم باز  تشنه شدم ودوست نداشتم اب بخواهمباز هم امام مانند ار اول کرد  و اشامید  سپس بمن داد و تبسم فرمود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۲۵
سید حسین صادق زاده

داود بن قاسم جعفریگوید خدمت امام جواد ع رسیدم سه

 نامه بی ادرس همراه من بود که بر من مشبه شده لود و اندوهگین بودم حضرت یکی از انها برداشت و فرنود این نامه زیاد بن شبیب است دومی را برداشت  فرمود این نا مه فلانی  است من مات و مبهوت شدم  حضرت لبخندی زد و نیز 300 دینار بمن  تمر فرمود ه ان را نزدیگی از پسر عموهایش برم  و فرمود اگاه باش که او بتو خواهد ،فت  مرا به پیشه وری  راهنمایی کن تا با این پول از او کالایی و بخرم تو اورا  راهنمایی کن داود گوبد من دینادها را نزد او بردم بمن گفت ای اباهاشم مرا به  پیشه وری راهنمایی کن تا این پولاز او کالایی بخرم  گفتم اری میکنم ونیز ساربانی از من تقاضا کدده بود بانحضرت  بگویم اورا نزد خود بکاری گمارد من خدمتش رفتم تا در بارهاو با حضرت سخن گویم دیدم غذا میخورد  و جماعتی نزدش هستند برای من ممکن شد باو سخن گویم. حضرت فرمود ای اباهاشم بیا بخور و پیشم غذا  نهاده نهادانگاه بدون  انکه من پرسش کنم فرمود ای غلام یاربانیرا که ابو هاشم  اورده نرد  خود نگهدار نیروز  روزی همراه  انحضرت به بستانی  رفتم  و عرضکردم  قربانت گردم من بخوردن گل زمند و حریصم درباره من دعا کن  واز خدا بخواه  حضرت سکوت کرد وبعد از سه روز دیگر حودش فدمودای ابا هاشم  خدا گل خوردن رااز تو دور کرد ابو هاشم گوید از انروز نزد من مبغوض تر از گل نبود  . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۰۰
سید حسین صادق زاده

محمد بن گوبد  مامون برای امام جواد ع هر نیرنگی که داشت بکار برد  تا شاید  انحضرت را الوده و دنیا طلب نشان دهد  ولی اورا الوده ودنیا طلب نشان دهد  ولی اورا ممکن نگشت  چون در مانده شد دخترش را برای زفاف نزد حضرت فرستد  دویست دختر از زیباترین کنیزان را بخواست و بهز یک جامی که در ان که در ان گوهری بود بداد تا چون حضرت بکر سی  دامادی نشیند در پیش دارند امام بانهاهم توجهی نفرمود  مردی بود بنام مخارق اواز خوان تار زن و ضرب گیر که ریش درازی داشت مامون اورا برای اینکار  دعوت کرد او گفت یا امبرالمومنین اگر امام جواد  مشغول ک اری از امو.ر دنیا باشد من ترا در باره او کار گزاری مبکنم چنانکه تو خواهی اورا دنیا مشغول میکنم سپس در برابر امام جواد ع نشست و عر عر خری کرد امام جواد ع باو توجه نمیفرمود و لراست و چب هم نگاه نمبکرد  سپس  سرش را بجانب وبلند کرد و فرمودای ربش بلند از خدا بترس  ناگاه ساز و ضرب  از دستش تا وقتیکه مرد دستش کار نمبکرد مامون از حال او پرسید  جواب داد چون امام جواد ع بر من فرباد زد بمن دست داد که هر کز ان بهبودی نمییابم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۲۸
سید حسین صادق زاده

سپس چون انروز وقت ظهر شد سوار الاغش بیامددر همان صحن که فرود میامد پیاده شد ووارد مسجد گشت و پیغمبر ص سلام داد  ودر جاییکه در خانه فاطمه علیهالسلام نماز میگزارد بیامد و نعلینش را بکند و بنماز ایستاد  علی بن اسباط گوید  امام جواد ع بطرف من میامد و من بسر و پای انحضرت مینگریستم تا اندامش را برای رفقای خود در مصر وصف کنم من زدر این فکر بودم که انحضرت بنشست و فرمود  ای علی همانا خدا در باره امآمت حجت اورده چنانکه در باره نبوت حجت اورده و فرموددر کودکی باو حکمت  داوری دادیم 13  سوره 19 وباز فرمود چون بنیرومندی رسید  چهل ساله شد پس رواست که در کودکی بامام حمت داوری داده شود چنانکه رواست در سن چهل سالگی باو عطا شود  بحدیث 992 رجوع شود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۳۹
سید حسین صادق زاده

با خود گفتم چون نعلینش را  برای نماز بیرون کرد میروم و ریگهایی را که بر ان قدم نهاده بر میگیرم چون  ظهر شد بیامد وروی سنگ پایین شد و بمسجد در امد و پیغمبر ص سلام دادیپس بجای نمازش  رفت وبا نعلینش نماز گزارد و انهارا بیرون نیاورد تا چند روز چنین می کرد با خود گفتم اینجا برایم ممکن نشد من بابد بدر حمام بروم چون وارذ حمام شد از خاکی که لر ان قدم نهاده برگیرم پرسیدم حضرت بکدام حمام میرود گفتندحمامیکه دربقیع است  و صاحبش مردی از خاندان طلحه من روزی را که انحضرت بحمام میرفت  پرسبدمدانستم  بدر حمام  رفتم  و نزد طلحی  صاحب حمام رفتم  و نزد طلحی صاحب حمام  نشستم وبا او سخن میگفتم ودر انتظار امدن انحضرت بودم  طلحی بمن گفت اگر میخواهی بحمام بروی بر خیز و بروکه یکساعت دیگر برای تو  ممکن نبست گفتم چرا گفت زیرا ابن الرضا می خواهد بحمام اید گفتم ابن ارضا  مبخواهد بحمام اید  گفتم ابن الرضا کیست  گفت مردی شایسته و پدهیزکار از ال محمد گفتم مگر نمیشود دیگری با او بحمام رود گفت  هر وقت او میاید  حمامرا برایش میکنیم  مادر اینسخن بودیم که با غلامانش  تشریف اوردند  و غلامی در پیشش بو د که حصیری همراه داشت واردرختکن  رفت  وروی جصیر پیاده  شد من بطلحی  گفتم  همین است کسیکه اورا بشایستگی و پر هیز کاری  معرفی کردی پس  چرا سواره برختکن حمام رفت گفت بخدا  که او هیچگاه غیر از امروز چنین نمیکردمن با خود گفتم نیت من  سبب این عمل. شد ،و من اورا بر این کارواداشتم  من اورا باین جنایت نسبت دادم باز با خود  گفتم انتظا.ر میکشم تا بیرون بیاید شاید بتوانم بمقصوسم چون بیرون امدلباس پوشیدو الاغ را طلبیدتا در دختکن اوردند از همان روب حصیرسوار ش و بیرون دفت  با خود گفتم بخدا که من ان حضرت اذیت کردم  دیگر  نمبکنم لاین فکر نمیافتم و بر ان تصمیم جدی گرفتم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۱۱
سید حسین صادق زاده