علی بن خالد گوید داستان او مرااندوهگین کردو بحالش رقت کردم و دلداریش دادم وامربصبرش نمودم سپس صبح زود نزدش رفتم دیدم دیدم سربازان و سرپاسبنانو زندانیان و خلق الله انجمن کرده اند گفتم چه خبر است گفتند مردیکه ادعا نبوت کرده بود و اورا از شما اورده. بودند دیشب در زندان. گم شده معلوم نیست بزمبن فرو رفته. یاپرنده یی اورا ربوده است2 عبد الله بن گوید زرین گوید من در مدینه شهر پیغمبرص مجاور بودم وامام جواد ع هرروز هنگام ظهر بمسجد میامد در صحن فرود میشد و بطرف پیغمبر. ص مبرفت بانحضرت سلام میداد سپس بجانب خانه فاطمه علیهما السلام بر مبگشت و تعلینش را میکند میابستاد شیطان بمن وسوسه کرد وگفت چون فرود امد برو و از خاکیکه بر ان قدم میگذارد بر گیر در صورتیکه امام باین امر راضی نبود و اسحباب چنبن کاری از هیچ معصومی روایت نشده است
من در بانشار تا این کار را انجام دهم چون ظهر شد حضرت بیامد و بر اولاغش سوار بود ولی در محلیکه همیشه فرو مبامد پایین نشد بلکه. روی سنگی که در مسجد بود فرود امد انگاه وارد شد وبر پیغمبر ص سلام داد سپس بجاییکه نماز میگذشت رفت وچند روز چنین کرد